کد مطلب:235296 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219

کرامت 16
شهید دستغیب در كتاب داستانهای شگفت انگیز [1] نقل می كند: حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت رضا علیه السلام مشرف بودم پیرمردی را - كه از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید شده و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود - دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت.

وقتی كه خواست حركت كند دیدم از حركت كردن عاجز است؛ او را در بلند شدن یاری كردم؛ آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش رسانم؛ گفت: حجره ام در مدرسه ی خیرات خان است او را تا منزل همراهی كردم و سخت مورد علاقه ام شد؛ به طوری كه همه روزه می رفتم و او را دركارهایش یاری می كردم نام و محل و حالاتش را پرسیدم.

گفت: نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب می دانم؛ ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت



[ صفحه 156]



رضا علیه السلام مشرف می شوم و مدتی توقف كرده، باز به عراق برمی گردم.

در سن جوانی كه هنوز اتومبیل نبود دو مرتبه، پیاده مشرف شده ام؛ در مرتبه ی اول سه نفر جوان، كه با من هم سن و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت به یكدیگر علاقه داشتیم؛ مرا تا یك فرسخی مشایعت كردند و از مفارقت من و این كه نمی توانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من گریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول و پیاده بزحمت می روی؛ البته مورد نظر واقع می شوی؛ حاجت ما از تو این است كه از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام علیه السلام نموده، در آن محل شریف، یادی هم از ما بنما.

پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حركت كردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم، پس از زیارت، در گوشه ای از حرم، افتادم و حالت بیخودی و بیخبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السلام به دست مباركش رقعه های بیشماری بود كه به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچها هم رقعه ای می داد؛ چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمود؛ پرسیدم چه شده است كه به من چهار رقعه دادید؟

فرمود: یكی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت؛ عرض كردم این كار، مناسب حضرتت نیست خوب است به دیگری امر فرمایید تا این رقعه ها را تقسیم كند.

حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمده اند و خودم باید به آنها برسم، پس از آن یكی از رقعه ها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته شده بود.

«برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنة و انا بن رسول الله صلی الله علیه و آله»



[ صفحه 157]



«خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشت منم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و اله»


[1] ص 166 - 165.